جدول جو
جدول جو

معنی متقاعد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

متقاعد کردن
باوراندن
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
متقاعد کردن
مجاب کردن، راضی کردن، قانع کردن، قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متقاعد کردن
لإقناعٍ
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
متقاعد کردن
Persuade
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متقاعد کردن
persuader
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متقاعد کردن
persuadir
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متقاعد کردن
persuadir
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متقاعد کردن
überzeugen
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
متقاعد کردن
przekonywać
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
متقاعد کردن
убеждать
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به روسی
متقاعد کردن
переконувати
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متقاعد کردن
overreden
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
متقاعد کردن
قائل کرنا
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به اردو
متقاعد کردن
kushawishi
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متقاعد کردن
โน้มน้าว
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
متقاعد کردن
説得する
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متقاعد کردن
说服
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به چینی
متقاعد کردن
לשכנע
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به عبری
متقاعد کردن
ikna etmek
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متقاعد کردن
membujuk
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متقاعد کردن
রাজি করানো
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
متقاعد کردن
समझाना
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به هندی
متقاعد کردن
persuadere
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متقاعد کردن
설득하다
تصویری از متقاعد کردن
تصویر متقاعد کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
بازایستادن و تغافل و تکاهل کردن. (ناظم الاطباء) : سپاه فرستاد به زمین نوبه و ایشان تقاعد کرده بودند درمال فرستادن. (مجمل التواریخ). رجوع به تقاعد شود
لغت نامه دهخدا
پاسخ یافتن، کناره گرفتن، بازنشسته شدن، پذیرفتن، باز ایستادن از کار کناره گرفتن، قبول کردن مجاب شدن، بازنشسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقاعد نشدن
تصویر متقاعد نشدن
زیر بار نرفتن نپذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بازنشست شدن، بازنشسته شدن
متضاد: شاغل بودن، از کار کناره گیری کردن، راضی شدن، قانع شدن، مجاب شدن، پذیرفتن، قبول کردن
متضاد: رد کردن، نپذیرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایجاد کردن، ساطع کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مطیع ساختن، فرمان بردار کردن، رام کردن، تسلیم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد